نوشته اصلی توسط
Elenaa
سلام.الان که اینو مینویسم ۴روزه منو مامانم قهریم باهم چون هیچوقت درکم نکرده من خواهر ندارم تو کل عمرم به جز اون چند سال مدرسه و دبیرستان همش تنها بودم الانم که دیگه دوستام هرکدوم رفتن پی زندگی خودشون.دوست داشتم رابطه منو مامانم خیلی خوب باشه ولی هیچوقت نبوده از بچگی تا الان خاطره خوبی ندارم زیاد؛همش دعوا و بحث و بد و بیراه گفتن بوده.۲۰سالمه ولی هنوز نتونستم برم دانشگاه چون نتونستم رشته مورد علاقم قبول شم امسال باوجود تلاش های زیادی که کردم با اختلاف یه نفر قبول نشدم که این خودش درد زیادی داشت و واسم که البته هنوزم بنا به دلایلی مشخص نیس این ترم کجا باشم.این بلا تکلیفی از یه سو فشار میاره بهم و مامانم از طرف دیگه.چند ماهی هست نامزد کردم با ایشون رابطم خوبه خداروشکر بخاطر همین نامزدم چه حرفایی که نشنیدم از مادرم چه شبایی که از بی کسی و بی مهری مامانم چشام خیس به خواب نرفت .هنوزم همش سعی داره نامزدمو بد جلوه بده به نظرم همش دلش میخاد مسخرش کنه.همش دوست داره بدونه ما چی میگیم بهم دوست داره پیامامونو بخونه ولی من خوشم نمیاد چون میدونم وقتی بخونه که منم ابراز علاقه میکنم شماتتم میکنه چون خودش ادم مغروریه دوست داره مثل خودش باشم این سری چون نشون ندادم پیاماشو باهام قهر کرد و شروع کرد جلو بقیه بد گفتن بهم و اینکه هر دفعه این حرفو زده که ازت خوشم نمیاد از چشمم افتادی .منم خیلی دلم میشکنه الان بخاطر همین قهریم نمیدونم چیکار باید بکنم واقعا کاری کرده باهام که همش میگم کاش بمیرم یا حداقل چند روز از این زندگی مضخرف فاصله بگیرم.اگه میتونید راهنماییم کنید ببخشید طولانی شد